بوی شرجی ...
از اينکه مدتي بلاگ به روز نشده بود معذرت مي خوام .از همه ي عزيزاني که نسبت به من محبت داشتن تشکر ميکنم . اين شعر که يکي از شعر هاي قديمي خودم هست رو تقديمتون ميکنم و قول ميدم که بتونم زود به زود شعر هاي جديدي رو بزنم .
....::::ليلا مرسلي دوازدهم ارديبهشت ماه خورشيدي::::....
هواي شرجي و گرما و عصر روز بهاري
و آسمان جنوبي صداي سار و قناري
نه باد ميوزد و نه دلم گرفته از اينجا
فقط به فکر عبورم فقط به فکر فراري
ازين سکوت رسيده و اين غريبي هبهم
ازين هميشه همينطور و قصه هاي شعاري
ولي چه ساکت و سردم چقدر خسته و
و دلخوشم به سرودن به نغمه هاي سه تاري
به لحظه هاي نشستن کنار بغض شکسته
به اين که ميشوم از لابه لاي خاطره جاري
هواي شرجي و گرما ، غروب روز بهاري
خيال بافي ممتد ، پناه گاه اجاري .
********************************************************************** سلام دوستان
از محبتهاتون ممنون ، ميخوام اين بلاگ جايي باشه که همه بتونن شعر هاي قشنگشون رو بنويسن و من واقعا خوشحال ميشم که اشعار زيباي باقي دوستان رو بخونم . شعر زير رو هم تقديمتون ميکنم ، به اميد اينکه شما هم آثار تون رو بنويسين .
....::::: ليلا مرسلي هجدهم ارديبهشت ماه خورشيدي :::::.....
يک مرد مثل يک شبه دربدر گذشت
مانند هر چه هست به جز دردسر گذشت
چيزي نگفت داد نزد صحبتي نکرد
تنها مرا نوشت ، همين ، بعد در گذشت
عشقي سرود با همه ي واژه هاي باد
وقتي که از کنار من رهگذر گذشت
از من گذشت از من و اين لکنت بنفش
از خاطرات کاغذي ام شعله ور گذشت
من بيشتر براي نماندن دلم گرفت
او با وجود خستگي اش بيشتر گذشت
*******
بادي وزيد باز دوباره تمام شب
از کوچه هاي خاطره ام يک نفر گذشت